English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (1051 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
surcharge U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
shore up <idiom> U اضافه کردن چیزی که ضعیف است
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
adapting U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
adapt U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
stymieing U قرار گرفتن
stymies U قرار گرفتن
lies U قرار گرفتن
lied U قرار گرفتن
stand U قرار گرفتن
stymie U قرار گرفتن
stymied U قرار گرفتن
lie U قرار گرفتن
grades U در پایهای قرار گرفتن
pew U درنیمکت قرار گرفتن
grade U در پایهای قرار گرفتن
pews U درنیمکت قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
surmount U بالا قرار گرفتن
colocate U کنار هم قرار گرفتن
surmounting U بالا قرار گرفتن
surmounted U بالا قرار گرفتن
surmounts U بالا قرار گرفتن
usenet U که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
in one's good books (graces) <idiom> U موردعلاقه شخص قرار گرفتن
bears U درسمت قرار گرفتن در سمت
to receive attantion U مورد توجه قرار گرفتن
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
bear U درسمت قرار گرفتن در سمت
equitant U رویهم قرار گرفتن برگها
bearing direction U جهت قرار گرفتن یاطاقان
poise of head U وضع قرار گرفتن سر روی تن
target pattern U شکل قرار گرفتن هدف
snug U بطور دنج قرار گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
attitude U حالت قرار گرفتن رفتار
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
alignment U قرار گرفتن مناسب در صفحه
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
alignments U قرار گرفتن نامناسب در صفحه
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
align U دریک ردیف قرار گرفتن
alignments U قرار گرفتن مناسب در صفحه
attitudes U حالت قرار گرفتن رفتار
alignment U قرار گرفتن نامناسب در صفحه
emotionalize U تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats U قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
in situ U [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
overlaps U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
haul defilade U تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
format U قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
take cover U پشت جان پناه قرار گرفتن
venation U ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
trifle U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
luggage compartment U محل قرار گرفتن جامه دان
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlap U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
battery groung pattern U وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
succeeded U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure U درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
grain orientation U طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
chopped U زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillows U بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow U بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
succeeds U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trail U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chop U زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
trailed U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
succeed U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trails U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
quivered U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
texture U طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quiver U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quivering U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish crossover U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
textures U طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
put in U قرار دادن چیزی در
cardinal points effect U اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
embowel U در شکم چیزی قرار دادن
contained U قرار دادن چیزی در درون
contains U قرار دادن چیزی در درون
setover U روی چیزی قرار دادن
contain U قرار دادن چیزی در درون
preorbital U واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superposition U قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
positioned U قرار دادن چیزی در محل خاص
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
position U قرار دادن چیزی در محل خاص
overtime U وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
hangs U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hang U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
encapsulated U چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
top U بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
aligning U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligned U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
to obtain something U گرفتن چیزی
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
to bring something U گرفتن چیزی
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban U طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را گرفتن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to let something slip U چیزی را نادیده گرفتن
To treat something as a joke U چیزی را بشوخی گرفتن
To take delivery of something. U چیزی را تحویل گرفتن
gripped U محکم گرفتن چیزی
gripping U محکم گرفتن چیزی
grip U محکم گرفتن چیزی
decarbonate U زغال چیزی را گرفتن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To turn a blind eye to something. To overlook something. U چیزی را نادیده گرفتن
grips U محکم گرفتن چیزی
decarbonize U زغال چیزی را گرفتن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to turn a blind eye to something U چیزی را نادیده گرفتن
to seize something [from somebody] U چیزی را گرفتن [از کسی]
degas U گاز چیزی را گرفتن
rigid adherence to a thing U محکم گرفتن چیزی
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to take something into account U در نظر گرفتن چیزی
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
underlain U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
To make light of something. U چیزی راسر سری گرفتن
stem the tide <idiom> U جلو موج چیزی را گرفتن
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
caulk U شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to wring something from somebody [out of somebody] U از کسی چیزی به زور گرفتن
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
Recent search history Forum search
2New Format
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1pedal pamping
1گج
1اصلاح ترجمه
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com